غزل مناجاتی با خداوند
هی شکستم توبهام، توهین به استغفار شد بارها گـفـتـم غلط کردم ولی تکـرار شد بـار اول میزدی شاید به خـود میآمـدم چشم پوشی کردی و وضعم خجالت بار شد هر بلایی میکشم از دست نفسم میکشم این ذلـیـل نـفـس بـودن بـاعـث آزار شد فکـر دنیا بودم و از فکـر تو غـافـل شدم هر چه بیتو ساختم روی سرم آوار شد بـارهـا گـفـتـم که آدم مـیشـوم اما نـشـد بارها گفـتم نشد، شایـد که در این بار شد من که روی آمدن اینجا ندارم هـیچوقت واسطه بین من و تو نور هشت و چار شد یا حسینی گفتم و زهرای اطهر هم خرید خوش بحال هر که از این فیض برخوردار شد در شفاعت هم بهم پیوسته رحمت میکنند کار ما با مـادر و فـرزنـدها هـمـوار شد فاطمه بخشید از یک سو، رباب از یک طرف با حسین و با علی اصغر، قسم پُربار شد این بهم پیوستگی ها روضه سازی میکنند کـربـلا هم ریـشۀ سرنیـزهها مسـمار شد |